آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان همه جور رمان همه جور رمان ماه هم تنها بود صورت خندانش پشت این شیشه تاریک چه قدر زیبا بود! ماه بر من خندید من که آن روز دلم دریا بود موج موّاج تو هم پیدا بود مثل یک دست که یاری طلبد دست من رو به دعای ملکوتی وا بود هر چه بود و همه جا صحبت از عاشق بی پروا بود شاید آن ابر همان ابر بزرگ شاهد گریه بی همتا بود پس چرا؟ نیمه پنهانی ماه زیر ابری نگران تنها بود؟ کاش آن لحظه که باران بارید همه چیز و همه جا را می شست پشت این شیشه تاریک دلم پیدا بود فکر فردای پس از ظلمت را در سرم غوغا بود بر لبم زمزمه فردا بود آه! فردا آمد! باز باران بارید ماه را فهمیدم که چه قدر تنها بود
پرواز را به خاطر بسپار ...
:)))))))))))))))))))))))))))))))))
ava2چه کسی می داند؟؟؟
براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش
Photo Image Hosted at ImageHousing.com محبص خویشتن منم از این حصار خسته ام
سیلی باران به گوشم می زند
بار دیگر غم عشق آمد و دلشاد م کرد این بادهای هر شب و امشب
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق
این بادهای هر شب و امشب جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : me
زندگی زیباست زشتی های آن تقصیر ماست
من به رقصیدن شبنم روی گلبرگای مریم ، یا به تصویر زمستون پشت یک پنجرهء گرم خوشم
ساده با تو حرف می زنم
دنيا را خيره كردند
عطر گيسوان وحشي
کیست که بگوید جاده ها به کجا رهسپارند
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
بيحرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست
ميتوان همچون عروسكهاي كوكي بود
بهار آمد ، گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد پرستو آمد و از گل خبر نیست چرا گل با پرستو همسفر نیست ؟ چه افتاد این گلستان را ، چه افتاد ؟ که آیین بهاران رفتش از یاد چرامی نالد ابر برق در چشم چه می گرید چنین زار از سر خشم ؟ چرا خون می چکد از شاخه ی گل چه پیش آمد ؟ کجا شد بانگ بلبل ؟ چه درد است این ؟ چه درد است این ؟ چه درد است ؟ که در گلزار ما این فتنه کردست ؟ چرا در هر نسیمی بوی خون است ؟ چرا زلف بنفشه سرنگون است ؟ چرا سر برده نرگس در گریبان ؟ چرا بنشسته قمری چون غریبان ؟ چرا پروانگان را پر شکسته ست ؟ چرا هر گوشه گرد غم نشسته ست ؟ چرا مطرب نمی خواند سرودی ؟ چرا ساقی نمی گوید درودی ؟ چه آفت راه این هامون گرفته ست ؟ چه دشت است این که خاکش خون گرفته ست ؟ چرا خورشید فروردین فروخفت ؟ بهار آمد گل نوروز نشکفت مگر خوخ.. l3i kasتا تو رفتی اين دل من بی تو تنها مانده است
نجابت را سخت ولی مغرورانه به دور خواه ریخت
دوستت دارم را را من دلاويزترين شعر جهان يافت ام!
اگرانگشتانم را در ضمیر شب رها کنی
روح سردرگم من
مي شناسمت
چند شبه ستاره ها بد جوری فریاد می زنن جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:37 :: نويسنده : me
مي شناسمت جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:36 :: نويسنده : me
زندگي يعني چه؟ يعني آرزو كم داشتن جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:34 :: نويسنده : me
كاش ميشد هيچ کس تنها نبود جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:33 :: نويسنده : me
چه رسمی داری ای دوره زمونه ؟ جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:33 :: نويسنده : me
و شایسته این نیست جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:32 :: نويسنده : me
سر گشته اي به ساحل دريا، جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:31 :: نويسنده : me
من زنده بودم اما انگار مرده بودم جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:31 :: نويسنده : me
قسم به ماهی های قرمزی که
جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : me
غریقی در طوفان تنها مانده است! جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 10:29 :: نويسنده : me
|